گذاشته.» ولی حقیقت امر این بود که باطری بقول معروف تموم کرده بود. با گرفتاری زیاد و کمک از ات و عیال و همسایه ها و عابرین سحر خیز ماشین را روشن کردم و براه افتادم. جلوی باطری سازی(توضیح:نرسیده به میدان نو بنیاد فعلی) ناچار دوبله پارک کردم و از مأمور انتظامات پرسیدم:
« ببخشید، برا باطری نو چکار بایدکرد؟» در جوابم با لهجهء روستایی گفت: «مو امرو اومدوم ایجا. بلد نیوم. خودت برو جلو سوعال کن.» وقتی ازدحام جلوی باجه را دیدم و احتمال جریمه و گرفتاری های آتی از خیر سؤال گذشتم ولی از مراجعی که سند بدست و اخمو بر میگشت پرسیدم: «ببخشین آقا، باطری گرفتین؟» گفت:« نه. فقط به پنجاتای انول میتن. باید ساعت ششت بیای ایجا تو صف ویسی.»> بقیه در «پست» بعدی.
|